سلام دوست گرامی؛
امیدوارم مطالعه این مطلب، برای شما مفید باشد.
آیا شما هم از آن دسته افرادی هستید که تصور می کنید مراجعه به روانشناس، نشانه ضعف شماست؟
آیا مشکلات روحی دارید اما آن را به این امید که روزی با گذشت زمان، برطرف خواهند شد تحمل می کنید؟
آیا فکرمی کنید چون بیماریهای روحی، مانند بیماریهای جسمی عینی نیستند و درد بدنی ندارند باید نادیده گرفته شوند؟
آیا فکر می کنید که اگر به روانشناس مراجعه کنید و دیگران متوجه این موضوع شوند در مورد شما قضاوت نادرستی، خواهند داشت؟
اگر پاسخ شما به یک یا چند مورد از این سوالها، بله است پیشنهاد می کنم مطلب زیر را بخوانید.
زندگی همه ما انسانها در طول تاریخ، دستخوش فرازها و فرودهایی بوده است. ما در هر لحظه زندگی یا احساس خوب بودن و یا احساس بد بودن را تجربه می کنیم.
تجربه های خوب و موفقیتهای زندگی چه کوچک و چه بزرگ به ما شور و نشاط و سرزندگی می دهند و حال ما را خوب می کنند. از نوشیدن یک فنجان چای خوش عطر گرفته تا گرفتن مدرک فارغ التحصیلی.
در مقابل لحظات سخت و ناخوشایند زندگی به ما احساس تسلیم شدن، شکست، ناکامی و درماندگی می دهند. از شکستن نوک مداد گرفته تا شنیدن خبر فوت یا بیماری.
ما مدام در نوسان لحظات خوب و بد زندگی هستیم
هدف ما افزایش تجربیات خوب و شادی بخش است. بنا بر این در مورد حسهای خوب و لحظات خوش زندگی حرفی نیست.
طرف سخن ما حسهای بد و لحظات ناخوشایند زندگی است.
گاهی در، گیر و گرفتاری های روزگار حادثه یا اتفاقی آنقدر روح و روان ما را آزرده می کند که سایه سنگینش را بر تمام زمینه های زندگی (کار، تحصیل، روابط و…)حس می کنیم.
سعی می کنیم تسلیم نشویم
گاهی با تحمل و صبر منتظر می مانیم تا اوضاع رو به راه شود.
گاهی با همسر، دوست یا والدین خود، مشکلمان را در میان می گذاریم. آنها حرفهای ما را گوش می کنند و ما را راهنمایی می کنند. اما معمولاً راه حلهای آنها، تسکین موقتی است و دوام چندانی ندارند.
سؤال این جاست که راه حل درست در این مواقع چیست؟
در بعضی از جوامع به کودکان و نوجوانان تشخیص و شیوه مقابله با هیجانات منفی آموزش داده میشود تا بتوانند به موقع ناراحتی و هیجانات منفی خود،
از قبیل ترس، خشم، نفرت، شرم و نا امیدی را تشخیص داده و هر زمان که دچار این هیجانات منفی می شوند، مهارتهای مقابله ای از قبیل کنترل خشم، مدیریت استرس، حل مساله و مهارتهای ارتباطی و… را پیش از آنکه به سلامت روان و اعتماد به نفس آنها آسیبی برسد به کار گیرند.
و چنانچه خودشان قادر نباشند مشکلات روحی خود را با مهارتها حل کنند، به روانشناس و مشاور مراجعه کرده و حرفه ای تر مشاوره می گیرند.
مراجعه به روانشناس برای آنها امری عادی محسوب می شود و سلامت روح و روان به اندازه سلامت جسم، برای آنها مهم است.
اما متأسفانه این موضوع در همه فرهنگها و جوامع به این اندازه پذیرفته شده نیست!
داشتن مشکلات و ناراحتیهای روحی، هم چون بیماریهای جسمی امری طبیعی است و نمی شود وجود آنها را انکار کرد. همه ما به نوعی در درون خود احساساتی مانند خشم، کینه، ترس، حسادت، بدبینی، نا امیدی، بی ارزشی و … داریم و فقط خودمان واقف هستیم که در درونمان چه می گذرد.
همه ما تعارضاتی با همسر، والدین، فرزند، همکار و … داریم. درک نمی شویم. ما را دست می گیرند. به ما اعتماد نمی کنند. توجه و محبت دریافت نمی کنیم. حقوق ما رعایت نمی شود.
همه ما با دنیا و زندگی نیز در تعارض هستیم.
گاهی تمایلی به تلاش و پیشرفت نداریم. زندگی برای ما فاقد معناست. از زندگی خود رضایت نداریم.
بنابراین همه ما تعارضات و در گیریهای درونی، بیرونی و ارتباطی داریم. و نیاز داریم که با فردی متخصص که ما را قضاوت نکند، به ما خوب گوش دهد، رازدار باشد، دنیا را از دریچه چشم ما ببیند، ما را خوب درک کند و بفهمد، صحبت کنیم و مشکلمان را در میان بگذاریم.
ما باید هیجانات منفی را از ذهن و روان خود پاک کنیم و به نشاط درونی و رضایت از زندگی برسیم.
پس به جای شیوه های سنتی و تحمل کردن های غیر منطقی، شیوه فکری خود را اصلاح کنیم و به علم اعتماد کرده و از خدمات روانشناسی و بهداشت روان بهره ببریم.
سخن پایانی:
همان طور که ما برای سلامت جسم، به چکاپ جسمی نیاز داریم. برای سلامت ذهن و روان نیز به چکاپ روانی نیاز داریم.
این حق ماست، که ذهنی روشن و افکاری کارآمد داشته باشیم و هیجانات سالم و زندگی با نشاط تری داشته باشیم.
بیایید نگاه خود، فرزندان و جامعه مان را، به دریافت خدمات مشاوره و روانشناسی تغییر دهیم.
دوست عزیز؛
نظر و یا سؤال خود را، در قسمت زیر وارد نمایید.