سلام دوست گرامی؛
امیدوارم مطالعه این مطلب، برای شما مفید باشد.
همه ما اضطراب را تجربه کرده ایم و آن را احساسی شبیه ترس می دانیم اما نمی دانیم که از چه چیزی می ترسیم.
فروید اضطراب را ترس بدون موضوع که منبع آن را نمی دانیم تعریف کرده است. او نخستین اضطراب را ضربه ناشی از تولد در نظر گرفت. جنین از استوارترین مکان یعنی رحم جدا شده و به محیط خصمانه ای وارد می شود که باید خود را با آن سازگار کند. افزایش ضربان قلب، تنفس عمیق و افزایش جنبشها حاکی از ارضا نشدن غرایز نهاد است. بنابراین این تجربه، الگوی ترسها و اضطرابهای بعدی خواهد بود. در بزرگسالی با تهدید خود این الگو تکرار می شود.
انواع اضطراب در نظریه فروید
۱-اضطراب واقعی:
ترس از خطرهای واقعی در دنیای واقعی، ترس از حیوانات وحشی، تصادف و زلزله.
این اضطراب مثبت است و دو نوع اضطراب بعدی از آن پدید می آیند. این اضطراب اگر افراطی شود باعث اجتناب فرد از موقعیتها می شود و مرضی می گردد.
فرد در برابر اضطراب ناشی ازخطر واقعی فرار می کند.
۲-اضطراب روان رنجوری:
این نوع اضطراب تعارض بین نهاد و خود است. منبع آن نیز خود است در واقع ترس از ابراز غرایز است. هنگام ارضای خواسته های نهاد بوجود می آید. به ویژه آنها که ماهیت پرخاشگرانه یا جنسی دارند. به این علت که کودک هنگام بروزآن در کودکی تنبیه شده است هر زمان که بخواهد در بزرگسالی رفتار تکانشی داشته باشد به خاطر ترس از تنبیه دچار اضطراب روان رنجوری می شود.
فرد در برابر اضطراب ناشی از ترس از تنبیه از ارضای نیاز خود داری می کند.
۳-اضطراب اخلاقی:
این اضطراب از تعارض بین نهاد و فراخود شکل می گیرد. این ترسی است که فرد از وجدان خود دارد. احساس شرم یا گناهی که درابراز تکانه غریزی بر خلاف اصول اخلاقی به وجود می آید. این وجدان خود فرد است که موجب اضطراب و ترس می شود.
اضطراب از هر نوعی که باشد علامت خطری است از اینکه اوضاع بر وفق مراد نیست.
فرد دربرابر اضطراب ناشی از عذاب وجدان، از دستورات وجدان پیروی می کند.
از نظر فروید ما چطور در برابر اضطراب از خود دفاع می کنیم؟
اضطراب از هر سنخی که باشد، نقش یک علامت خطر را مبنی بر اینکه جریان بر وفق مراد نیست، برای فرد ایفا می کند. اضطراب در ارگانیسم ایجاد تنش می کند و از این رو به یک سایق تبدیل می شود(گرسنگی-تشنگی). و در اثر آن فرد در جهت ارضا برانگیخته می شود. این تنش باید کاهش یابد.
کاملاً منطقی است که فرد برای جلوگیری از آسیب از خطر واقعی بگریزد، از امیال تکانشی بازداری کند و از دستورات تبعیت نماید.
از آنجا که کل رفتار به وسیله غرایز برانگیخته می شود. بنابر این رفتار به منظور دفاع در برابر اضطراب، ماهیتی تدافعی دارد. شدت پیکار در درون شخصیت در نوسان است ولی همیشگی است.
ما با به کارگیری مکانیسمهای دفاعی از خود دربرابر اضطراب دفاع می کنیم.
مکانیسمها با هم متفاوتند اما دو ویژگی مشترک دارند. ناهوشیارند و تحریف و انکار واقعیت هستند.
ما هنگام به کارگیری مکانیزمها به خود دروغ می گوییم اما از این عمل خود آگاه نیستیم. دفاعها موضوع تهدید کننده را از هوشیاری ما دور می کنند. اگردفاعها عمل نکنند فرد دچار روان رنجوری(افسردگی، گناه، اضطراب وبی ارزشی) شده و یا روانپریش می شود.
مکانیزمهای دفاعی
واپسرانی یا سرکوب:
حذف غیر ارادی چیزی از هوشیاری، به این دلیل که برای ما ناراحتی یا درد روانی دارد.
انکار:
مفهومش شبیه واپسرانی است. اما نپذیرفتن و انکار وجود تهدید بیرونی یا رویدادی آسیب زاست.
واکنش وارونه:
در برابر تکانه پریشان کننده واکنش مخالفی نشان می دهیم. مثلاً کسی که به شدت تحت فشار تکا نه های جنسی خود است با هرزه نگاری مبارزه می کند.
فرافکنی:
تکانه های پریشان کننده را به فرد دیگری نسبت می دهیم.
واپس روی یا بازگشت:
فرد به دوره ای قبل تر در زندگی خود عقب نشینی می کند که برای او خوشایند تر است واضطراب حاضر، درآن دوران وجود ندارد.
دلیل تراشی:
دست به تفسیری دوباره از رفتار خود می زنیم وموجب می شویم آن رفتار پذیرفتنی ترباشد.
جا به جایی:
به جای سزنش خود کس دیگری یا چیز دیگری را سرزنش می کنیم و مقصر می دانیم.
والایش:
تکانه های نهاد را جا به جا می کنیم به سمت مسیرهایی که جامعه آنها را می پذیرد.
به عقیده فروید ما به وسیله نیروهای درونی و بیرونی خاصی جهت می یابیم و کنترل می شویم که بدانها آگاهی نداریم و برآنها کنترل عقلانی اندکی را می توانیم اعمال کنیم.